بی خیال بابا

ساخت وبلاگ

امکانات وب

بزن بزن بر ناقوس سکوت و تنهایی...بزن فریاد شو...بزن بغض را بخور...بزن مرزهای جنون را سر کن...بگذار بمانیم در این مبهوت بی گذار غم...بگذار من باشم در میان تورهای توده ی شبگردی...بگذار من بمیرم تو باشی در فراسوی بودن...بگذار من بخوابم...در میانه ی تپش های بیهوده نفس...بگذار بروم به جولانگاه آخرین مرد موج سوار که امیدش فانوس چشمان توست... آرامشم مرده است ای پناه همیشگی...نیستی و این امیدها پرپر شده اند... تو در پرتو کدامین مهتابی که سایه ات نمیشکند این قرق دل گرفته را... تو بر نشییب کدام دره ای که من از اعماق اوج ها هم نمیتوانم باز دستان ترا بگیرم...بمن بگو در کجای شبی که تمام شبهای مرده ام را نمیتوانم زنده کنم...بگو در کجایی که میخواهم پیله ی تنهایی را بدرم و پروانه ی تو شوم...مگر میشود یک عمر بانگ سکوت جانم را بگیرد و زندانبان عشقی باشم که نمیدانم چه بود یا نبود؟ مگر میشود بی خود برای درک شدن حرف زد درحالی که تو میدانی من در لکنت یک وصف از توام...نمیتوانم پنجره رهایی را باز کنم نمیتوانم پای خود را در جاده هایی ببینم که شاید به تو رسم نمیتوانم این آرزوی محال را رها کنم... قصه ی و افسانه سرابی ها باقی مانده اند ای یاور این تک و تنها... کاش آسوده میشدم از این زندگی یا میدیدم افق گمشده ام را ... کاش میجستم خودم را درون این هیاهوی پیچ در پیچ...کاش همه چیز ساده میگذشت کاش همه چیز ساده آغاز می شد کاش...کاش... + نوشته شده در شنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۱ ساعت ۴:۴۹ ق.ظ توسط  |  بی خیال بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خیال بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3bikhialbabab بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 18:52

خیس گریه الوده به هوس پشت به همه ی پاکی ها در امتداد اتش حس عجیبی دارم از وحشت انسانیت تا سوختن تنها... از بریدن نفس ها تا گنگی مفهوم های انسان کشی... حالا مرده ها را بیدار کنید که زنده ای رده است... مرده ای که نفس می کشد... قصه ها را به نام عشق و پا بی خیال بابا...ادامه مطلب
ما را در سایت بی خیال بابا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3bikhialbabab بازدید : 11 تاريخ : شنبه 13 آبان 1396 ساعت: 15:22